ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
من همان نایم که گر خوش بشنوی شرح دردم با تو گوید مثنوی
یک نفس دردم ، هزار آواز بین ! روح را شیدایی پرواز بین
من همان جامم که گفت آن غمگسار با دل خونین ، لب خندان بیار
من خمش کردم خروش چنگ را گر چه صد زخم است این دلتنگ را
من همان عشقم که در فرهاد بود او نمی دانست و خود را می ستود
من همی کندم - نه تیشه ! - کوه را عشق ، شیدا می کند اندوه را
در رخ لیلی نمودم خویش را سوختم مجنون خود اندیش را
می گِرِستم در دلش با درد دوست او گمان می کرد اشک ِ چشم ِ اوست !
هوشنگ ابتهاج