ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
پیش از تو
صورت گران
بسیار
از آمیزهیِ برگها
آهوان برآوردند؛
یا در خطوطِ کوه پایهئی
رمهئی
که شباناش در کج و کوجِ ابر و ستیغِ کوه
نهان است؛
یا به سیری و ساده گی
در جنگلِ پُرنگارِ مهآلود
گوزنی را گرسنه
که ماغ میکشد.
تو خطوطِ شباهت را تصویر کن:
آه و آهن و آهکِ زنده
دود و دروغ و درد را. ـــ
که خاموشی
تقوای ما نیست.
سکوتِ آب
میتواند خشکی باشد و فریادِ عطش؛
سکوتِ گندم
میتواند گرسنه گی باشد و غریوِ پیروزمندِ قحط؛
هم چنان که سکوتِ آفتاب
ظلمات است ـــ
اما سکوتِ آدمی فقدانِ جهان و خداست:
غریو را
تصویر کن!
عصرِ مرا
در منحنی ی تازیانه به نیشخطِ رنج؛
هم سایهیِ مرا
بیگانه با امید و خدا؛
و حُرمتِ ما را
که به دینار و درم برکشیدهاند و فروخته.
تمامیِ الفاظِ جهان را در اختیار داشتیم و
آن نگفتیم
که به کار آید
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
ـــ آزادی!
ما نگفتیم
تو تصویرش کن!
احمد شاملو