شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

شکوفه های هلو رستــه روی پیرهنت - حسین منزوی


شکوفه های هلو رستــه روی پیرهنت

 دوباره صورتـــی ِ صورتی است باغ تنت           

 

دوباره خواب مــرا مــی برد کــــه تا ببرد

به روز صورتی ات - رنگ مهربان شدنت

 

چه روزی ، آه چه روزی! که هر نسیم وزید

گلـــی سپرد بــــه من پیش رنگ پیــرهنت

 

چه روزی ، آه چه روزی! که هر پرنده رسید

نُکــی بــــه پنـــــــجره زد پیش بـــاز در زدنت

 

تـــــو آمدی و بهار آمد و درخت هلو

شکوفه کرد دوباره به شوق آمدنت

 

درخت شکل تو بـود و تو مثل آینه اش

شکوفه های هلو رسته روی پیرهنت

 

و از بهشت ترین شاخه روی گونه ی چپ

شکوفــــه ای زده بودی به موی پرشکنت

 

پرنده ای کــه پرید از دهان بوسه ی من

نشست زمزمه گر روی بوسه ی دهنت

 

شکفتــه بودی و بــی اختیار گفتـم :آه !

چه قدر صورتی ِ صورتی است باغ تنت !

 

حسین منزوی

  

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.