ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
ملال پنجره را، آسمان به باران شست
چهار چشم غبارینش، از غباران شست
از این دو پنجره اما، از این دو دیده ی من،
مگر ملال تو را می شود، به باران شست؟
امان نداد زمان تا منت نشان بدهم
که دست می شود از جان، به جای یاران شست
گذشتی از من و هرگز گمان نمی بردم
که دست می شود اینسان، ز دوستاران شست
تو آن مقدس بی مرگی، آن همیشه، که تن،
درون چشمه ی جادوی ماندگاران شست
تو آن کلام که از دفتر همیشه ی من
تو را نخواهد، باران روزگاران شست....
حسین منزوی