ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خاری ز گـلستان جهان چـیدم و رفتم
در دود دل سـوختـه پیچیـدم و رفتم
نادیده و نشناختـه چـون اشـک یتیمان
از دیده بـه نوک مـژه غـلتیدم و رفتم
نقـش هنـر مدعیـان خوانـدم و دیدم
وآیینـه ی صاحـب نظـران دیـدم و رفتم
باعشق زبان بازسر عـقـل و خـرد را
در مغلطـه و سفسطـه پیچیـدم و رفتم
با کوشش بسیـار ازین دفـتر مغلـوط
خواندم ورقی چند ونفهمیـدم و رفتم
گفتم ز حکیمـان ره این راز بپرسم
چون دیدمشان هیج نپرسیـدم ورفتم
اکنون که مهیای سفرگشته ام ای دوست
آن به که نگویم که چه ها دیدم و رفتم
افسانه چه خوانم؟چو یکی کرمک شبتاب
لختی به لجـن زاردرخشیـدم و رفتم
یارب تو مرا خواندی و خود راندی و من نیز
دامن ز جهـان تو فرا چیـدم و رفتم
گفتم چه بود راز ازل سرّابـد چیست
پاسخ نشنیـدم ز تو رنجیـدم و رفتم
گفتی نخورد گندم و گـفتی نخورم می
من هم چو پدرحرف تو نشنیدم و رفتم
بر مرگ من ای خلق بخندید که من نیز
در ماتمتان دیـدم و خندیدم ورفتم
پژمان بختیاری