شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

جنگ - حامد ابراهیم پور


جنگ را

به خیال آغوش تو

تاب می آورم

مرگ را

به هوای لبخندت

پنجره ها را ببند زن شهریور !

 

صدای باد

صدای زخم

صدای سایه می آید

 

از خیابان می ترسم

و کودکان اخم آلودی

که تفنگ هایشان را

سوی چشم های تو

 نشانه رفته اند

 

از شهر می ترسم

و سایه هایی داس به دست

که در کوچه هایش

بالا می آورند

 

از خودم می ترسم

و شعرهایی

که تو شیرشان داده ای

 

مرگ را به هوای تو تاب می آورم

موهایت را

کوتاه کن

ناخن هایت را

حرف هایت را

کوتاه کن

 

گوشه ی اتاق را بکن

تا بوسه هایمان را

دفن کنیم

گوشه ی حیاط را بکن

تا برادرهایمان را

دفن کنیم

گوشه ی شهر را بکن

تا خانه ی مان را دفن کنیم

 

هیچ کس نباید بفهمد

تو اینجایی

پرده ها را بکش

زن شهریور

 

حامد ابراهیم پور



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.