ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
برق رفته است
کبریت می کشم و شمع را روشن می کنم
مبل و صندلی هستند
میز و دیوار و چیز های دیگر هم
از تو اما فقط یک جای خالی مانده است
جای خالی ِ دستت بر قاشق
جای خالی ِ پایت در کفش
جای خالی ِ حضورت در من
علیرضا روشن
دلتنگی خیابان شلوغیست
که تو در میانهاش ایستاده باشی
ببینی میآیند
ببینی میروند
و تو همچنان ایستاده باشی.
علیرضا روشن
کاش می شد مُرد
مثل راه رفتن
خوابیدن
خرید کردن
کاش می شد خواست
و مُرد
علیرضا روشن
پلنگ خال خال نیست
داغ ِ صد هزار هِلال ِ سوخته بر تن دارد
در فراق ِ ماه
علیرضا روشن
شعر چیزی نیست
لحنِ گفتن «دوستت میدارم» است
من
لال و کور و فلج و بیدست و پا شوم اگر
شعر نتوانم گفت شاید
اما
دوستت خواهم داشت حتمن!
علیرضا روشن
به خودت نگیر شیشهی پنجره
تمیزت میکنند
که کوه را بیغبار ببینند
و آسمان را بیلکه
به خودت نگیر شیشه
تمیزت میکنند که دیده نشوی!
علیرضا روشن
ماشین را برای ِ خودش نگه داشت
خودش را پیاده کرد
خودش را به خانه برد
برای خودش چای ریخت
خودش را به رختخواب برد
و خودش را دلداری داد
کسی
که به خودش پی برده بود
علیرضا روشن
مرا بازداشت کردند
به جرم ارتباط با بیگانگان
دستهایم را بستند
با دستبند خارجی
حکم اعدامم را نوشتند
با خودکار خارجی
مرا به میدان اعدام بردند
با ماشین خارجی
و تیربارانم کردند
با سلاح خارجی
من
فقط گورم ایرانی بود
علیرضا روشن
کار ِ شعر
کار شاعر شعر است
کار گندمکار درودن
کار نانوا نان
دریغ گندم قحطی است
دریغ نانوا گرسنگی
دریغ گزمه گان کشتار
دریغ شاعر … چه بگویم؟!
آزادی اگر نیست
از شعر نیست به خاطر شاعر نیست
گندم اگر نیست
از شعر نیست به خاطر شاعر نیست
نان اگر نیست
از شعر نیست به خاطر شاعر نیست
گندمزار در آتش است
گندمکار در محاصره ی ِ غروب
شاعر در بند
حکومت گزمه گان به خاطر شاعر نیست
علیرضا روشن